میلادفرخنده
میلادفرخنده
میلادفرخنده
تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
منبع: راسخون
اشاره
برای رسیدن به حضرت دوست. حدیث زیبایش هنوز در صحیفه روزگار میدرخشد که فرمود: «ما برگزیدگان خدا، راه روشن به سوی خدا و صراط مستقیم هستیم». آری، خاندان نبوت، چراغهای هدایت انسانهایی هستند که به دنبال سرزمین نور و روشناییاند.
*******
صبح صادق
اندیشه در حیرت است از کسی که بهتر از او را، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی راه نیافته...؛ او، آیینه ذات پروردگار بود و میدانست هر آنچه را در آسمانها و زمین و بهشت و دوزخ بود؛ از گذشته تا آینده. او هر آنچه داشت، از خدا داشت و «قرآن» که «بیان کننده همه چیز است».
دولتهایی پوشالی در نبرد بودند و جدال؛ یکی با کژ اندیشههایی محال و دیگری در حال زوال و... «حال» بهترین مجال برای آنکه «شیعگی» جان بگیرد و اسلام، سامان. او بیشتر از همگان، هر چیز را برایمان باز گفت و خویش آن سان بود، که مینمود. و «شیعه» منسوب به اوست؛ آیا ما پیروانی صادق هستیم؟
فرزند آسمانی مدینة الرسول، با سی و چهار سال احیاگری و اهتمام، شیعه را یکسره «جعفری» کرد. عطر خوش عرفان، کلام، فقه، عقاید و... از جانش میتراوید و در جای جای جهان میپیچید؛ آنگونه که هزاران شاگرد را در مکتبش پرورانید.
*******
امام جعفر صادق، از آسمان آمد
آن روز، در خانه اُمِّ فروه، آسمان به زمین پیوند خورد.
قابله، سراسیمه بیرون دوید و مژده میلادش را داد.
راز ماندگاری نوزاد امام باقر علیهالسلام ، حکمت الهی سینهاش بود که او را به جایگاهی رساند که تنها در مسجد کوفه، 900 تن از شاگردان آن امام میزیستند و کاروانها، آوازه علم حضرت را به شهرها میبردند. صبح صادق آمد تا جریان امامت را به روشنایی پیوند زند:
امام جعفر صادق از آسمان آمد
به جسم خسته عالم دوباره جان آمد
*******
وقف علم و معرفت
آن روز که خلافت منصور عباسی را پیشگویی کردی، حتی دشمن نیز اقرار به این کرد که تو را باید «صادق» لقب نهاد.
*******
پایهگذار مکتب سبز جعفری
*******
مدهوش صبح «صادق»یم
سپیده صبح صادق، دمیده از سمت اشراق مدینه! لعل لب فرشتگان، مترنم از نوای خوش بشارت است؛ بشارت آمدن کودکی از تبار صالحان و هادیان!
فرشتگان، سر از حجرههای آسمان برآوردهاند تا رد روشن شهاب جعفر صادق علیهالسلام را تا کهکشان دامان پاک و پرستاره «ام فروه»، بدرقه کنند. دشتی از اقاقیا و داوودی، تا پای خانه پرنور باقرالعلوم صف کشیدهاند و چشم دوختهاند بر جمال بیمثال گل تازه دمیدهاش.
شور و شوق، به سماع آمده است در دیدگان خیس شیعیان علی. امشب، نور سینایی صادق، بر قلب طور مدینه تابیده است و عاشقان ولایت، مدهوش جلوه پرفروغ و ربانی اویند.
*******
مقدمش گلباران!
مولای عطوفی آمده است که در تاریکی شبانه کوچههای مدینه، به رسم علی علیهالسلام ، انبان نان فقیران بنیساعده را بر دوش میگرفت. زبانش از ذکر خدا لبریز بود و بیشتر روزهایش به روزه سپری شد. پینه دستانش، آشنای دیرینه بستانهای مدینه بود.
آری! صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ؛ آمده است؛ صابر راه حق و رئیس مذهب عشق، آمده است. قدومش گلباران!
*******
علم اولین و آخرین
«سخاوت»های پنهانیاش، شبان تارِ مدینه را روشن و دلهای تهیدستان را بسی خشنود میساخت.
«عبادت»ش، چندان عاشقانه بود، که پیوسته او را در ذکر و روزه و نماز، به درگاه آن یگانه بینیاز میدیدند و علمش چنان بود که در مکتب او، چهار هزار شاگرد، از مخالف و موافق، بهره میبرد.
*******
از صدف «قال الصادق»
ستونهایش، گوش سپردهاند، شیوایی کلام فاضلانهات را.
وجب به وجب زمین مدینه، عطر ملکوت گرفته است.
ملائک، بال گستردهاند بر خاک راه تو تا پابوس احیاگر آیین محمدی صلیاللهعلیهوآله باشند.
فقه، میجوشد از لحظههای پرنور و صادقانهات. «قال الصادق»های تو، ستاره پاشیده است بر تارک چند صدسال اجتهاد و فقاهت. مکتب توحیدیات، در لحظه لحظه «شیعه بودن» شناور است.
یک عمر، درّ گرانبهای احکام خدا، از صدف «قال الصادق» تو تراویده است. از هشامها و مفضلها، تا شیخ مفیدها و بحرالعلومها، از خوشه خوشرنگ و بهشتی کلام تو روییدهاند.
مولا جان! شیعه اگر زنده است، شیعه اگر پویاترین مکتب دنیاست، شیعه اگر اوج گرفته بر آسمان بالندگی، همه به یمن تلألوی علم لدنی توست.
*******
در مکتب جعفریات
امروز، روز میلاد مشق دانایی است؛ روز تحریر حکمت و شکفتن معرفت.
صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ! از سرزمین درس و مکتب جعفریات، از آن منبر و مسجد و محراب، پژواک درسهای تو هنوز به گوش میرسد.
کتابهای حدیث، مفتخرند که تبارشان به کلام تو ختم میشود و طعم دانایی، با تکرار ترکیبهایی از کلام توست که در کام جانها نقش میبندد.
آهنگ اندیشههای بیگانه، از دورها تا دل اسلامآوردگان شهر سفر میکرد و بر ذهنها و زبانها مینشست. در آرامش آبها، موجها و طغیانهایی برمیکشید و بیتاب میکرد، فرقهها و نحلههای رنگارنگ را.
غوغا و اضطراب برپا شده بود؛ معرکهای از رأیها و نظرها.
تو، پرستار لطافت قلبها، دست بخشایش را بازگشودی و به انتظار پرسشها و ابهامها پایان دادی.
عطش و حیرت، زیر باران دانایی که از تو میبارید، سیراب و آرام میشد.
*******
آیینه صداقت
هفدهمین روز از بهارانه ربیع است!؛ بهاری در بهار مدینه شکوفا شد و آسمان، تمام توجهش به زمین است.
کوچههای محله «بنیهاشم»، عطر گلهای «محمدی» میدهد و این مناسبت زیبا با نام و یاد پیامبر عشق و آیینه جمال دلارای الهی، محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله ، متبرک است.
گویی آسمان، در برابر زمین به تواضع ایستاده است و پرده از روی اسرار خود برداشته؛ ناشناختههایش آشکار و انوارش فراگیر شده است.
چیست این شادمانه آسمان و زمین؟
چیست این شور پنهان در هیجان کاینات؟
کیست این که میآید از کانون مهر؟
کیست این که میریزد به دامان بهاران، شور عشق؟
.... «آب زنید راه را»، میآید از کانون عشق، نوری که آفاق را به «تصدیق نامش» فرا خواهد خواند.
میآید از سمت آسمان، آیینهای که پرتو انوار الهی را در سراسر زمین خواهد گسترد.
میآید «پیام آوری» که پیک علوم آسمان و زمین، به «صداقت» کلامش سوگند خواهند خورد و نامش در ذهن کاینات فراگیر خواهد شد.
شکوهمندی که گیرایی کلامش، نغمههای آسمانی را به سکوت وا خواهد داشت!
قرآن به تفسیر علویاش خواهد بالید و تشنگان حقیقت، آستان نشین درگاهِ کبریایی اش خواهند شد.
«کیمیای» کلامش را «جابر بن حیان»؛ صداقتِ «فقه»اش را ابو بصیر و روایت حدیثش را «زرارة بن اعین» و ... تکثیر کرد.
میآید از سمت بهاریترین فصل هستی، تا در دامان عصمت «خاتونی»، به بزرگی و عزّت برسد در علم و عصمت، در عفت و تقوا، در ایمان و شرافت، در ذات و نسب!
بانویی که «صادق»ترین «آیینه صداقت» را برابرنگاه آسمان خواهد گرفت تا افلاکیان پی به عظمت «آل اللّه» ببرند!
آیینهای که بازتاب نور الهی در زمین است و از پرتو شعشعه ذاتش چراغ «ششمین شاخه طوبا» روشن شده است!
میآید، «امامی» که بر قلّه سترگ دانش خواهد ایستاد و جاهلان عصر را صلا خواهد داد.
میآید، «امامی» که در عصر استبداد و جهل، کشتیبان تنها سفینه حقیقت «تشیّع علوی علیهالسلام » خواهد شد تا در گردابِ «دین شویی» امویان و عبّاسیان، سرگردان نماند!
میآید «امامی» که عظمت «فقه جعفری»اش، راه گشای، تمام بن بستهای فکری خواهد شد و به پرچم سبز تبارش، اعتباری پایانناپذیر، خواهد بخشید.
میآید تا با «ید بیضای» دانش، پیروان نور را، به سرمنزل مقصود، راهنما باشد.
حضور حضرتش، فرصتی زیبا و قسمتی زیباتر از تقدیرات الهی در سرنوشت ماست؛ مقدمش گلباران و نام عزیزش، قرین صلواتمان باد؛ اللهم صل علی جعفر بن محمدٍ الصادق علیهالسلام
*******
منطق آفتاب
به اولین فصل سبز سال سوگند! این که آمده، خود فروردین است.
این کودک نو رسیده که منظور همه دقیقههای امروز است؛ راستگو همچون پدر... شریف همچون مادر، لطیف همچون تمام خاندان بهاری اش.
خانه پنجمین امام، امروز برای کودکی آذین بسته که آمده تا ستاره ششم آسمان ایمان باشد.
یا صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله ! تو خلاصه همه صداهای منبسط شده تاریخی؛ معلم همه عشق، آموزگار شعر و شور و شروه.
آقا سلام! توی کلاس سبز تو جایی برای پاهای ناتوان من هست؛ جایی برای خستگی شانههای جاهل، تا بنشینم و در زُلال چشمهای تو زُل بزنم؟
آقا! محبت تو یعنی شاخه پُر بار شیعه.
شیعه، صدای نفسهای تو را توی هر کتاب میشنود.
هر چه دارد، از منطق آفتابی تو دارد.
«به رغم مدعیانی که منع عشق» میکنندمان، هنوز هم جمال تو حجّت است؛ موجهترین حجت ما.
ای حجت خدا. برایم صلوات، معنای تازه دارد.
تو آمدی تا بفهمند این پیراهن پوسیده بر تن خلفای جور، اسلام نیست.
آمدی تا راه سُرخ ستاره را ادامه بدهی... دلم برای کودکی امشب پر میزند که علم، گوشه نشین مکتب اوست، خضر، سالک راهش و عیسی طفل نوآموز کرامتش.
خدایا! من به صداقت این لحظهها، به روح نورانی صادق الائمه، به علم آسمانیاش نیازمندم.
خدایا! جاهلم به آن چه که تو مقدر آسمانها و زمین کردهای. جاهلم به همه علوم.
خدایا! مرا به حلقه شاگردان او برسان. مرا به زلال دانش جعفری مهمان کن.
خدایا! دلتنگ قدم زدن در همان حوالی که او رد میشود هستم؛ همان جا که درس نور میداد، به همان اطاق که آمد تا درس مهر بدهد.
خدایا! دستهایم بهانه دارند. دستهای بهترین آموزگار را بر سرم بکش؛ راستگوترین آموزگار.
*******
شانه به شانه بهار
«کسی که بمیرد و امامش را نشناسد، بمانند مردن جاهلیت مرده است».
سلام بر تو ای خزانه دانش خداوند، ای ششمین ستون معرفت، ای آن که خون زلال فضیلت و علم، در رگهای تو جریان دارد! صداقت، وامدار چشمان آینه گون توست و مذهب همیشه سبز شیعه، در پناه دستهای مدبّرت به گُل نشسته است.
سلام بر تو که هفدمین روز ربیع، با گامهای نورانیات آغاز میشود و خاک مدینه را تپشهای مقدس قلبت به شکفتن میخواند.
راست کرداران، آئین تو را به عاریت گرفته و راست گفتاران، هجای لبهایت را به سرمشق نشستهاند.
تو صادق آل محمدی. آن گونه بزرگی که خجستگی ولادتت، با میلاد بزرگْ پیامبر خداوند مقارن شده است. هنوز صدای رسای تدریست، گوش فرزندان تاریخ را مینوازد و شاگردانت، برجستهترین چهرهها در گستره علوم فقهی و طبیعی به شمار میروند. تو آن رود بزرگی که تا جهان باقی است، مذهب سر فراز تشیع، از شعبههای پاکش سیراب خواهد شد.
ای بزرگ! امروز که میآیی، پنجرهها ستاره آویز میلاد آسمانی ات، لبخند میزنند. پرندگان بر دروازههای روشن مدینه، آمدنت را ترانه میخوانندو دریاچههای آبی عرفان، مژده رسیدنت را در گوش یکدیگر نجوا میکنند.
شانه به شانه بهار، در آغوش شکوفههای صدق و راستی از راه میرسی و شیعیان عشق، ورود خجستهات را دفزنان به استقبال میآیند.
تو میآیی و قدمهای جستجوگرت، جغرافیای دانش و آگاهی را درمینوردد.
میآیی؛ بالهای بلند معرفتت را بر این آسمان خالی میگسترانی و این گونه جهان، محصل همیشه مکتبت خواهد شد.
*******
صبح صادق
پرتو رنگارنگ خورشید، اندک اندک بر فراز آسمان مدینه تابیدن میگرفت تا زمین، نظاره گر طلوع دوباره مهر باشد.
مدینه، بی صبرانه چشم به راه سپیده صبح بود.
... و ناگهان، نبض زمان تندتر از همیشه به تپیدن افتاده، شعلههای سرکش و ابدی آتش، بیش از پیش، بر دوزخ جسم و جان ابلیس و خودش نشست و از پس ابرهای رحمت آفتابی برآمد.
زلال اشک، چونان شبنم سحرگاهی بر چشمان خسته مادر نشست مولودی از بطن عشق و طهارت زاده شد تا متن دین را بگستراند
و او صادق آل محمد بود و بنیانگذار نهضتی بزرگ؛ او چشمه سار فضل و دانشاش محلّ فیض چهار هزار درخت طوبی بود و آبشار عظیم عطوفتش، بنیان کن هر چه سنگِ خاراست.
او گستراننده نور پدر بود در تاریکنای جهای و روشنای دیده و دل باقرالعلوم علیهالسلام ، شکافنده دانشها.
اینک، فرشتگان، دسته دسته میآیند و به تماشای ابنُ المکّرمه مینشینند.
اینک، زمزمه تسبیح و تهلیل، از چار سوی مدینه، به گوش میرسد اینک، شمیم و عطر گل محمدی، سر تا سر زمین را پر کرده است و مشام جانهای خسته شیعیان را مینوازد.
اینک، هزار هزار قافله دل، به دیدار آن امام میآید تا طلوع هشتمین ستاره عصمت از آسمان ولایت را جَشن بگیرد و مرهم عشق، بر زخم کهنه شیعه بگذارد.
*******
خورشید مدینه دانش
ای صادق آل پیامبر!
با بیانی بلیغ و کلامی فصیح، زبان رسای اسلام بودی.
با سخنانی حکیمانه، منطقی استوار و علمی سرشار، برگزیده روزگار بودی و بنده شایسته پروردگار!
تجسّم صبر و اخلاص بودی؛ چشمه جود و سخاوت، کوه حلم و بردباری، نامآور فراست و شجاعت و جلوه هیبت و جلالت.
چهره فروزان اهل بیت بودی، و وارث علوم رسالت.
از سلاله پیامبران بودی؛ عطر و بوی پیامبر را میدادی و مهابت و شکوه او را داشتی!
ای خورشید مدینه دانش! کدام معلمی را میتوان نام برد که به اندازه تو، تربیت یافته مکتب عترت داشته باشد؟
کدام حوزه است که شاگردیِ تو، بر سر درِ آن نقش نبسته است؟
کدام فقیه است که خوشهچین خرمن حدیث تو نیست؟
*******
ششمین شاخه طوبی
بشارت باد تو را، ای پاکترین شهر خدا!
بشارت باد تو را، ای خانه سرشار از مهر!
بشارت باد تو را، ای روز آکنده از طراوت!
بشارت باد تمام لحظههای سبزِ سبزت را!
حیرتی زد جوش، زان نقش قدم، در طبع خاک تا نظر وا کرد، بر فرقاش گلستان ریختند
نام او بردند، اسمای قدم، آمد به حرف از لب او، دم زدند، آیات قرآن ریختند
آسمان، طرحی نو درانداخته و انتظار مردی را میکشید که نبوغ علویاش، چراغ مصطفوی صلیاللهعلیهوآلهوسلم را روشن نگهدارد.
تمام آسمان، همچون حریر رها در باد، با بال فرشتگان میرقصید و چراغهای بلورین عرش، آکنده از صداقت سبز بود.
خورشید و ماه، این پیشکاران آستان امامت، با خیل ستارگان، به پرتوافشانی خویش مباهات میکردند!
هفدهمین شکوفه «ربیع»، در حال باز شدن بود، شکوفهای که نام مبارک «هشتمین معصوم»، حضرت جعفربن محمدصادق علیهالسلام را به «ششمین» شاخه طوبی میآویخت و عرشیان را با نغمه «اَلسَّلامُ عَلیْک یا صادِقَ ال محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم » آشنا میکرد! اینبار، نوبت مدینه بود، تا خاطرات مکّه را یاد آورد.
مولودی پا به عالم ناسوت گذاشت، که آگاهترین مردم به رموز عالم لاهوت بود. برگزیدهای که علمش، فراتر از تمام علوم و اعجازش، فراتر از زمان و مکان بود!
اسلام، رهین اخلاق و صداقتش و تشیّع، مدیون «فقه» و علوم اوست.
بلوغ علمیِ شاگردان حضرت صادق علیهالسلام در تمامی علوم، الهی و طبیعی، علمی و عملی و نظری و استنباطی، نشانه بیکرانگی اوست، نشانه عظمت عرشی اوست که رضای حضرت حق«جل جلاله» را در هدایت خلق دیده بود!
*******
مولا جان!
رندان دهر، تشنه دُردی ز ساغرت
عشق و خرد که آینهداران هستیاند!
گردیدهاند، محو تماشای منبرت
فقه و اصول و فلسفه، جز نقطهای نبود
گر میگشود حوصله، اوراق دفترت
جاریترین زلال ازل تا ابد تویی
نامیده کردگار جهان، چون که جعفرت علیهالسلام
*******
صبح صادق
ابراهیم قبلهآرباطان
بارانی که با وزش ملایم نسیم همراه بود، طراوتی به کوچههای مدینه بخشید.
آسمان مدینه، زیباترین لباس خود را بر تن کرده بود و انعکاس آبی آسمان، در چشم هر عابری، امام محمد باقر علیهالسلام را به اعماق دریای بیکران اعجاز و کرامت خداوند بُرد. ناگهان، لبهایش به هم خورد: «اَلْحَمْدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمینَ».
قدسیان، فوج فوج، بر خانه امام محمد باقر علیهالسلام فرود آمدند؛ با طبق طبق احسان و برکت که برای خاکیان، از افلاک به ارمغان آورده بودند.
انتظار به پایان رسید و جهان، به جمال ششمین ستاره امامت روشن شد. صدای صلوات و شادی، تمام خانه را پر کرد و با بوی یاس و یاسمن در هم آمیخت. تا کودک پلک گشود و در آغوش گرم امامت جای گرفت، بوی سیب، تا ملکوت پیچید و آسمان، از قدومش متبرّک شد.
آمد، تا همه دنیا، با آمدنش صبحی راستین را به تماشا بنشیند و تمام مکتبهای تشنه هان، از علوم غیبیاش سیراب شوند.
آمد، تا از واژه واژه کلام آسمانیاش، تمام مذاهب رونق بگیرند.
خوشحالی از دیدگان ملائک میبارد. زمین یکپارچه غرق شادی است. روز میلاد صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم است.
*******
آبشار
گل كرد ردپاى كسى كه به يمن او
با يك گل شكفته زمستان، بهار شد
مردى رسيد با سبد نور از بهشت
نورى كه شهد و شربت و سيب و انار شد
پس برتن كوير و در انبوه تشنگان
شهدى چكاند و خاك كوير آبشار شد
از سيب و از انار به هر جاهلى خوراند
علمش شكفت و عالم دهر و ديار شد
بر سستى فلاسفه و هر چه كه حكيم
دستى كشيد و سستيشان استوار شد
در انجما جبر كه نورى دميد، جبر
ذره ذره ذوب شد و اختيار شد
در دشت علم، هرچه غزال رمنده بود
با تير آسمانى فكرش شكار شد.
مردى كه چشمش آينه كائنات بود
چشمى كه هر كه ديد، دلش بىقرار شد
اما چه حيف! دوره آيينه هم گذشت
چرخيد چرخ و نوبت گرد و غبار شد
از دست روزگار به يك باره آينه
افتاد و وقت واقعه احتضار شد
*******
پيامبر رحمت و امام صادق
انتظار آمد به سر اى بيقراران تهنيت
شد خزان سر، آمده فصل بهاران تهنيت
جلوه گر گرديده حق اى حق شعاران تهنيت
ساقى از ره مىرسد جمع خماران تهنيت
پرمشام جان شد از عطر نكوى تُفْلِحوُا
ميگساران باده نوشيد از سبوى تُفْلِحوُا
شد ربيع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربيع
ازبهار و عيش و مستى گفتگو دارد ربيع
عيد زيباى برائت از عدو دارد ربيع
عيد ميلاد دو دلدار نكو دارد ربيع
موسم سرمستى دلهاى شيدا آمده
مصطفى با حضرت صادق به دنيا آمده
بشنو از بال ملائك نغمه توحيد را
در افق بنگر بروز واژه اميد را
حق طلب، از سينه ات بيرون نما ترديد را
اخذ كن از رهبران زنده دل تأييد را
با ولايت شو عجين و بر سر ميثاق باش
يا على برگو، به وصل يار خود مشتاق باش
دو نهال بارور در باغ دين روئيده شد
ياسهاى آسمانى در زمين روئيده شد
نخل حق در سرزمين مشركين روئيده شد
لاله در باغ دل اهل يقين روئيده شد
گلشن جان را ز عطر اين دو گل خوشبو ببين
رو نما سوى حجاز و جلوه يا هو ببين
عاشقان بُستان جانبخش دعا را بنگريد
اين دو نور عالم آراى خدا را بنگريد
باده نوشان مِى قالوابلى را بنگريد
وجه صادق را، جمال مصطفى را بنگريد
صد سلام و صد درود اين دو گل دلخواه را
سر دهيد اى عاشقان آواى صلى اللَّه را
سينه شد نورٌ عَلى نُور امتزاج نورشد
ديده حق روشن و چشمان باطل كور شد
بركليم ذى المعارج قلب عالم طورشد
بت پرستى در جهان منكوب شد مقهور شد
آتش آتشكده بى شعله و خاموش شد
طاق كسرى ريخت، ذكر يا اَحَد منقوش شد
آسمان عاشقى شد پر ستاره زين دو گل
عشقبازى با تداوم شد هماره زين دو گل
بر دل عشاق صادق شد اشاره زين دو گل
ديده دل شد گشوده بر نظاره زين دو گل
بر جمال اين دو ياس بى قرينه بنگريد
گاه سوى مكه گه سوى مدينه بنگريد
محور اسلام و قرآن در ثبات از اين دو مَه
مكتب توحيد باشد در حيات از اين دو مه
روشن آفاق تمام كائنات از اين دو مه
منجلى اوصاف بى پايان ذات ازاين دو مه
مِى فروشان مِى يكتا پرستى را ببين
جرعهاى يا هو بزن دنياى مستى را ببين
پرتوِ نور نبوت با امامت ديدنى ست
غنچه اخلاص از باغ ولايت چيدنى ست
وارد حصن ولايت هر كه شد در ايمنى ست
رمز عترت دوستى، بيزارى از نفسِ دَنى ست
نفس بگذار و ولاى آل ياسين را گزين
شو برى ازاهل بِدعَتْ روح آيين راگزين
مستى دل از مِى لولاك آل احمد است
هستى ما بسته بر خاك نعال احمد است
چشم ما در سير آفاق جمال احمد است
مركز پرگار خلقت كنج خال احمد است
دست ما در بر سراى آل احمد مىزند
قلب ما در هر طپش با يا محمد مىزند
كيستم من؟ ذرهاى در آستان اهل بيت
آشناى دستهاى مهربان اهل بيت
شكر حق باشد دلم محتاج نان اهل بيت
گاه دستم گاه پايم گه زبان اهل بيت
من اُويسم بوذَرَم سلمانم و مِنّاستَم
بنده آشفته كوى اباالزهراستم
من اباالزهرايىام نسل و تبار احمدم
گنبدالخضرايىام شمع مزار احمدم
شيعهاى فارغ ز خويش و بيقرار احمدم
آرزو دارم كند حق همجوار احمدم
بنگريد اين از منيّت خسته گمراه را
عبد زهرا عبد طاها عبد آل اللَّه را
حمْيَرىِ دوره خويشم گداى صادقم
با همه نقصم اسير و مبتلاى صادقم
معصيتكارم ولى عبد سراى صادقم
خوب يا بد آرزومند دعاى صادقم
كاستىهاى مرا درمان كند خاك بقيع
كاش بودم ذرهاى در بين خاشاك بقيع
كاش منهم يك پرستو در مدينه مىشدم
زائر كوى نبى بى قرينه مىشدم
كاش منهم كشته يك زخم سينه مىشدم
مرهمى بر درد بانوى حزينه مىشدم
كاشكى از جام زهرايى مرا شهدى رسد
دست من بر دامن نور خدا مهدى رسد
*******
دو صبح صادق
كز مشفق دين دمد دو صبح صادق
هم جشن ولادت رسول مدني
هم عيد ولادت امام صادق (علیه السلام)
*******
طلوع آفتاب و ماه
هنگام طلوع آفتاب و ماه است
هم جشن ولادت امام صادق
هم عيد محمدبن عبدالله است
*******
ميلاد امام جعفر صادق (علیه السلام)
جاني به تن خلايق آمد
به به كه ز مشرق حقيقت
خورشيد همه مشارق آمد
در هفدهم ربيع الاول
آن سرور پاك لايق آمد
از دامن پاك امّ فروه
آن درّ يم حقايق آمد
اين گوهر باقر العلومي
كانون رجاء واثق آمد
تا چهر ، به از مهش عيان شد
احسن ز ميان خالق آمد
درياي فضائل و محاسن
عالم به جمالش عاشق آمد
بيمار دلان دگر ننالند
زيرا كه طبيب حاذق آمد
در پهنه عالم صداقت
الحق كه امام صادق آمد
شاگر درش ز كسب دانش
استاد به هر دقايق آمد
گر يكدل و يك زبان بود يار
حرفش به هدي مطابق آمد
از فيض وجود اوست بر خلق
رزق از در حيّ رازق آمد
از فيض در محبت دوست
اين شعر ز طبع «ناطق» آمد
در مذهب رسمي تشيع
گيرند ز علم او تمتع
*******
انوار صبح صادق
چون از افق برآيد انوار صبح صادق
در پاى سبزه بنشين با همدمى موافق
شد موسم بهاران پرلاله كوهساران
بستان پر از رياحين صحرا پر از شقايق
بلبل كه در غم گل مى كرد بى قرارى
شكر خدا كه معشوق آمد به كام عاشق
يك سو نشسته خسرو در بزمگاه شيرين
يك سو نهاده عذرا سر در كنار وامق
ابر بهار گسترد ديباى سبز در باغ
باد از شكوفه افكند بر روى آب قايق
بر آستان معشوق تسليم شو كه آن جا
صاحبدلان نهادند پا بر سر علايق
زد بلبل سحرخيز فرياد شورانگيز
كاى مست خواب غفلت و اى بنده منافق
شد وقت آن كه خوانند حمد و ثناى معبود
شد گاه آن كه نالند در پيشگاه خالق
از بوستان احمد بگذر كه بلبل آن جا
بر شاخ گل سرايد وصف جمال صادق(عليه السلام)
نور جمال صادق چون از افق برآمد
شد صبح عالم آراش بر شام تيره فايق
از شرق و غرب بگذشت نور فضايل او
چون آفتاب علمش طالع شد از مشارق
تن پيكر فضايل، جان گوهر معانى
دل منبع عنايات رخ مطلع شوارق
همچون صدف ز دريا دُرهاى حكمت اندوخت
چون گوهر وجودش شايسته بود و لايق
بر پايه كمالش محكم اساس توحيد
از پرتو جمالش روشن دل خلايق
خورشيد برج ايمان، شمشاد باغ امكان
گنجينه كمالات، سرچشمه حقايق
هادى شوند يكسر گر لحظه اى بتابد
نور هدايت او بر جسم هاى عايق
بر لوح سينه اوست آيات حق هويدا
وه! وه! عجب سوادى است با اصل خود مطابق
افكار تابناكش روشن تر از كواكب
انديشه هاى پاكش خرّم تر از حدايق
آيين جعفرى را بگزين كه دردمندان
درمان خويش جويند از اين طبيب حاذق
شاها «رسا» ندارد جز اشتياق رويت
بنماى رخ كه خلقى است بر ديدن تو شايق
در عرصه قيامت دست از تو برنداريم
كاندر شفاعت توست ما را رجاى واثق
*******
واپسین وصیت
«شفاعت ما، هرگز به کسی که نماز را سبک شمارد، نمیرسد».
و ما، منسوب به اوییم. وی آنسان بود که میگفت. آیا ما نیز اینگونه هستیم که میگوییم؟!
*******
پیامهای کوتاه
* میلاد گل بوستان نبوی، وامدار شیعه علوی، امام جعفر صادق علیهالسلام مبارک باد!
* طلوع آفتاب علم لدنی، امام صادق علیهالسلام بر پهنای قرنها فقاهت و اجتهاد، مبارک باد!
* صادق آل محمد صلیاللهعلیهوآله آمده است و صابر راه حق و رئیس مذهب عشق؛ قدومش گلباران!
* امروز، در دشت دلها، بوی دانایی دمیده است. تولد مکتب صادق علیهالسلام و مذهب جعفری مبارک باد.
*خجسته سالروز طلوع خورشید هدایت، تبلور دُرّ دریای عصمت، تلألؤ نگین انگشتری امامت، شکوفایی گل بوستان احمد صلیاللهعلیهوآله ، ولادت صادق آل محمّد صلیاللهعلیهوآله بر تمام دوستداران معرفت و حقیقت مبارک باد.
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره48
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره72
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره95
ماهنامه ادبی اشارات، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، شماره107
www.hawzah.net
www.shiati.ir
www. emam_sadegh.jahanpayam.net
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}